From the Azarbaiajan website link: http://azer-online.com/melli/more/zazkov.htm

سخنرانی سیروس مددی در مراسم 21 آذر در شهر کلن،  به یک رشته بحثهای طوفانی در میان فعالان آذربایجانی منجر شده است.  یک بخش اساسی این بحثها به مسئله همکاری تنگاتنگ و آگاهانه م. ا.  رسولزاده و مساواتچی ها با فاشیسم آلمان مربوط می شوند.  دوستمان آقای حسین نوحی وند ترجمه چند فصل از یک کتاب را برای نشر در «آذربایجان» فرستاده است.  با تشکر از ایشان بخش اول نوشته را منتشر می کنیم.                                                       آذربایجان       

 

در سال 2003 در مسكو كتاب جالبی چاپ شد بنام: جدایی خواهی ناشناخته: در خدمت (Sicherheitsdienst des Reichsführers SS) SD وَAbwehr  (انتشارات ریپول كلاسیك،  336 صفحه).  این كتاب را سرتیپ بازنشته لئو فیلیپویچ ساتسكف نوشته است. او بیش از 40 سال در ك. گ. ب اتحاد شوروی و اس. و. ار(سرویس اطلاعات خارجی) فدراسیون روسیه خدمت كرده است و یكی از بهترین پژوهشگران تاریخ مخفی اروپا و جهان در سده بیستم می باشد. نویسنده با استفاده از اسناد غنی و دست نخورده او. گ. پ. او،  گ. پ. او،  ان. ك. و. د،  ان. ك. گ. ب اتحاد شوروی و سرویسهای ویژه كشورهای خارجی موجود در آرشیوهای اس. و. ار فدراسیون روسیه از همكاریهای گسترده دستگاههای جاسوسی لهستان،  تركیه،  آلمان،  ژاپن ،  ایتالیا، فرانسه و انگلستان با سازمانهای مهاجر جدایی خواه برای تجزیه و نابودی اتحاد شوروی،  تشدید اوضاع و ایجاد تشنج و ناآرامیها در قفقاز و آسیای میانه قبل و بعد از جنگ دوم جهانی صحبت به میان می آورد.  بخشهای زیادی از این كتاب مربوط به ایران،  قفقاز، آسیای میانه،  تركیه و افغانستان است.  این كتاب باید كاملا به زبان فارسی برگردانده شود تا مبارزین ایرانی هم در گستره سرتاسری و هم در جنبشهای ملی-دمكراتیك موجود در میهن ما از لغزشها و خطاهای دیگران درس گرفته و تاریخ بر دیگران رفته را خود تكرار نكنند.   ل. ف. ساتسكف كتاب خود را بر اساس مدارك و اسنادی كه در دسترس داشت نوشته است.  اگر كسانی با نوشته او موافق نیستند بگذار با استناد به مدارك و اسناد موجود در باكو و آنكارا كتاب خود را بنویسند.  دوستان و حامیان باكویی و آنكارایی پان تركیست وطنی كه پرچم استقلال “آذربایجان جنوبی” را بر دوش گرفته اند،  علاوه بر اسناد و مداركی كه در دسترس ل. ف.  ساتسكف بودند،  به آرشیوهای م. ا. خ (ملی امنیت خدمتی- سرویس امنیت تركیه) و وزارت امنیت ملی جمهوری آذربایجان نیز دسترسی دارند و اگر بخواهند می توانند بهتر از ل. ف. ساتسكف بنویسند.  شهر باكو به مدت 70 سال قلعه و دژ سرویسهای جاسوسی اتحاد شوروی در زمینه كار و ارتباط با كشورهای خاورمیانه بود و بهترین و مطمئن ترین جاسوسان اتحاد شوروی برای فعالیت در پنج قاره جهان از میان اهالی آذربایجان،  داغستان و شمال قفقاز انتخاب می شدند زیرا قفقاز مجموعه و كلكسیون قیافه های جهان می باشد.  ما در اینجا بخشهایی از این كتاب را كه در باره محمد امین رسول زاده و حزب مساوات است،  ترجمه و در اختیار خوانندگان می گذاریم .

    

                                                                                                                      حسین نوحی وند

                                                                                                                     17 ژانویه 2009

 در تلگرام ارسالی فون ریبن تروپ وزیر امور خارجه آلمان هیتلری به تاریخ 5 دسامبر 1942 به فون پاپن سفیر رایش در آنكارا گفته می شد كه ” او دستور فوری صادر كرده است تا مبلغ 5 میلیون رایش مارك برای حمایت از دوستان آلمان در تركیه به حساب سفارت ریخته شود”.  در این تلگرام همچنین توصیه شده بود كه با گشاده دستی میلغ مورد نظر خرج شود و صورت مخارج به برلین ارسال گردد. بدین ترتیب همكاری با مهاجرین قفقازی، روسی، اوكرائینی و دیگران در مد نظر رهبران آلمان هیتلری قرار گرفته بود.

   محمد امین رسول زاده از جمله افرادی بود كه نفوذ فراوانی در میان مهاجرین قفقازی داشت و نام او اغلب در مكاتبات سری سفارتخانه های خارجی و مطالب ارسالی سرویسهای جاسوسی بچشم می خورد: عده أی به او با دید مثبت نگاه می كردند و عده اى دیگر با دید منفی. 

او در آذربایجان بدنیا آمده بود و كارش روزنامه نگاری بود.   تا انقلاب ویراستار چندین نشریه بود كه در باكو به چاپ می رسیدند.   در سالهای جنگ داخلی به فعالیتهای سیاسی پرداخت و به یكی از بنیانگذاران حزب مساوات تبدیل شد كه این حزب در سالهای اوج نهضت ملی به حاكمیت رسید.   او پس از سرنگونی حكومت مساواتچیان پنهان شد ولی بزودی دستگیر و زندانی شد.

   جزئیات زندگینامه او در پرونده های گوناگون با همدیگر تفاوت دارند.  در اسناد عملیاتی او. گ. پ. او- ان. ك. و. د گفته می شود كه او پس از دستگیری به مسكو فرستاده شد،   ولی با كمك هموطنان خود موفق شد تا از مسكو فرار و به فنلاند برود. اوسپس در تركیه،  فرانسه، آلمان و رومانی زندگی می كرد و به یكی از رهبران برجسته مهاجرین قفقازی تبدیل شد.

اما جزئیات كامل زندگینامه او در مطالب آرشیوهای گشتاپو منعكس شده است.  در این مطالب با استناد به منبع خبری گشتاپو گفته می شود كه رسول زاده گویا از دوستان دوران جوانی استالین بود و آن دو در جنبش انقلابی در قفقاز با همدیگر همكاری داشتند.  هنگامیكه او دستگیر شد، دوستانش بطریقی استالین را از خطری كه جان رسول زاده را تهدید می كرد،  باخبر می كنند و این مسئله باعث نجات او و سپس مهاجرتش به خارج می شود. تشخیص راست و دروغ در این میان دشوار است و در این اسناد شهادتهای مستند وجود ندارند.  اما این مسئله آنقدرها هم مهم نیست،  مسئله اساسی در آنست كه رسول زاده به یكی از فعالترین مخالفین حكومت شوروی تبدیل شد و مقام شایسته أی را در میان مهاجرین قفقازی كسب كرد.  او با مطبوعات همكاری می كرد و بینشهای سیاسی و ایدلوژیك او مشخص بودند و اسناد عملیاتی تنها به روشن سازی زوایای شخصیت او می پرداختند.

رسول زاده در سالهای 30 به نماینده خود در آنكارا چنین نوشت:”مسئله ملی در اتحاد شوروی بطور جدی نظر دولتهای بزرگی چون آلمان، ایتالیا، انگلستان و فرانسه را بخود جلب كرده است.  شمار كسانی كه به امكان تجزیه اتحاد شوروی به چندین واحد ملی باور دارند، زیاد می شود و اگر هم در این میان عده أی با شك و تردید به تحقق این مسئله نگاه می كنند، با این همه به بحث و بررسی در این زمینه علاقه نشان می دهند. حتی آلمانیها سرویسهای ویژه أی دارند كه با این مسائل سرودست می شكنند”.

این سرویسهای ویژه آلمانی حتی زمانیكه دولت مساواتچیان در آذربایجان بر سر كار بود، رسول زاده را در مركز دقت خود جای داده بودند. او پس از مهاجرت و سازماندهی ساختارهای تشكیلاتی مهاجرین قفقازی باز هم از دید این سرویسها در امان نماند. او پس از روی كار آمدن نازیها در آلمان روابط تنگاتنگی را با سرویسهای جاسوسی آلمان برقرار كرد.

درپرونده موجود در آرشیوهای ما سند جالبی وجود دارد. این سند گزارش محرمانه منبع ما در باره دیدار او با رسول زاده بر اساس دستور سرویس جاسوسی اتحاد شوروی می باشد:” من در سال 1934 در اداره پلیس با رسول زاده آشنا شدم كه از برلین آمده بود. من هدف اصلی او از این مسافرت را نفهمیدم ولی برای من آشكار شد كه رسول زاده روابط نزدیكی با رئیس پلیس دارد و دستورات او را اجرا می كند. من هنگام اقامت در ورشو به پیش یك آشنای قدیمی رفتم و چون می دانستم كه او با مساواتچیان رابطه دارد،  از او در باره وضعیت مهاجرین پرسیدم. او پیشنهاد كرد كه به پیش حیدراوف برویم و من در آنجا با سلطان اوف یكی از رهبران مهاجرین مساواتیست ملاقات كردم. او گفت كه عده أی از افسران آذربایجانی كه به خارج مهاجرت كرده اند، در ارتش لهستان خدمت می كنند و حتی بعضی از آنها در ستاد كل ارتش مشغول به كار هستند. مهاجرین قفقازی آدمهای خود را در اراضی اتحاد شوروی دارند و با آنها در ارتباط می باشند و تمامی این ارتباطات زیر رهبری لهستانیها می باشند. بنا به گفته او، اوضاع سیاسی متشنج است و لهستانیها با شدت تمام آماده جنگ می شوند و به این خاطر محافل مهاجرین قفقازی در انتظار آنند تا همراه با لهستانیها بر علیه اتحاد شوروی بپابرخیزند.  سلطان اوف به اوضاع اتحاد شوروی صرفا از نقطه نظر اطلاعاتی علاقه نشان می داد و پرسشهایی در زمینه تسلیحات ارتش سرخ، نیروی هوایی،  كارخانه های دفاعی و در مجموع صنایع نظامی،  روحیه اهالی و غیره از من پرسید. من پس از دو روز اقامت در ورشو به برلین بازگشتم و پیش از عزیمت تلفنی با رسول زاده تماس گرفتم. رسول زاده خودش در ایستگاه راه آهن به استقبالم آمد و ما به منزل او رفتیم. من متوجه شدم كه او بسیار پولدار است و همیشه یك دستگاه اتومبیل با راننده در اختیار او قرار دارد و همچنین نفوذ زیادی درمیان محافل آلمانی دارد. رسول زاده روز بعد بمن پیشنهاد كرد تا برای تفریح به خارج شهر،  به محلی در كنار یكی از دریاچه ها برویم. سحرگاه روز بعد اتومبیلی به دنبال ما آمد. ما هنگامیكه به مقصد رسیدیم در آنجا قایق تفریحی بسیار زیبایی در انتظار ما بود. در عرشه قایق چندین نفر آلمانی با لباس شخصی از ما استقبال كردند، اما من متوجه شدم كه آنها افسران ستاد ارتش آلمان بودند.  گشت و گذار باشكوهی ترتیب داده بودند،  شیشه های شرابهای گرانبها،  انواع خوراكهای سرد، شكلات و میوه جات روی میزها را پر كرده بودند و از ما پذیرایی خیلی گرمی بعمل آوردند. پس از اینكه یك روز تمام در قایق تفریحی بسر بردیم، در رستوران ساحلی ناهار مفصلی خوردیم و سپس سوار بر اتومبیلهای آنها به برلین بازگشتیم. یكی از آنها كه خود را ولف معرفی كرد و خیلی دور و بر من می پلكید و درصدد آن بود تا با نهایت احترام و عزت اطلاعاتی در باره اوضاع اتحاد شوروی از من كسب كند. رسول زاده خیلی رك و راست با من صحبت می كرد. او ابتدا با كند و كاوی در روحیه و احوال من گفت كه یك سال و نیم در مدرسه جاسوسی ستاد كل ارتش آلمان دوره دیده است و در این مدرسه شاگرد سرهنگ نیكلای رئیس پیشین اداره اطلاعات ارتش آلمان بود و پس از اتمام این دوره، سند پایانی نیز دریافت كرده است.  رسول زاده پس از چند روز بمن پیشنهاد كرد تا به همراه او بدیدن یك نفر از شخصیتهای بانفوذ محافل دولتی آلمان برویم. بر طبق اظهارات او این شخص معاون وزیر بهداری بود و در این دیدار علاوه بر او عده دیگری نیز از جمله دكتر ولف شركت خواهند كرد. من موافقت كردم. معاون وزیر بهداری(او خودش را چنین معرفی كرد) كه در اصل آشكارا افسر شعبه اطلاعات ستاد كل ارتش بود و دكتر ولف از ما استقبال كردند. پس از پذیرایی، هنگامیكه بكلی سرمست شدیم، این دو آلمانی سر صحبت را با من باز كردند.  آنها با اطلاع قبلی از این مسئله كه من از مسكو به برلین آمده ام، علاقمند اوضاع اتحاد شوروی بودند. آنها در درجه اول پرسشهایی در باره وضعیت ارتش سرخ و تسلیحات آن، نیروی هوایی، نیروی دریایی، نیروهای مستقردر خاور دور و همچنین در مرزهای غربی، كار و فعالیت صنایع دفاعی، روحیه و احوال مردم عادی،  تامین مردم با مایحتاج عمومی، شواهد بروز نارضایتی مردم وغیره از من پرسیدند. دكتر ولف با ماهیت خود اطلاعات كاری نداشت بلكه او بیشتر علاقمند آن بود تا از جهت گیری من در قبال واقعیتهای موجود اتحاد شوروی و قدرت تشخیص و سنجش من و اینكه تا چه حد من می توانم به عمق مسائل پی ببرم، خبردار شود. رسول زاده سپس صریح و واضح بمن گفت كه هدف از این دیدار و گفتگو در آن خلاصه می شد كه دكتر ولف و معاون وزیر بهداری می خواستند در كنار اطلاعات رسول زاده در باره من، برداشتهای شخصی از من داشته باشند. من و رسول زاده پس از مهمانی معاون وزیر بهداری گفتگوی بی پرده دیگری نیز داشتیم. او خبر داد كه سرویس جاسوسی آلمان شعبه أی در ایران دارد كه فعالیت گسترده أی را در زمینه جمع آوری اطلاعات در باره قفقاز آغاز كرده است. بنا به اظهارات رسول زاده این فعالیتها نتایج مثبتی را به بار آورده اند، ولی شعبه جاسوسی ستاد كل ارتش هدف سازماندهی یك مركز جاسوسی قدرتمندتری را در اراضی ایران در پیش روی خود قرار داده است. این مركز باید در صورت امكان آغاز جنگ، فعالیتهای جاسوسی در اراضی اتحاد شوروی را فراهم كند. هدف از دعوت من به قایق شخصی و دیدار با معاون وزیر بهداری، بررسی امكان تشكیل و راه اندازی پوششی با شركت من برای جاسوسان آلمانی بود. زسول زاده در برلین،  خیابان پراگر اشتراسه منزل شماره 30 زندگی می كند”.  

برنامه هیتلر برای نابودی كمونیسم و اتحاد شوروی سرپوشیده نبود و تنها محتاج زمان بود. پس از اشغال اراضی اتحاد شوروی و یا حداقل بخش اروپایی آن، خواه ناخواه مسئله سازماندهی فعالیتهای اقتصادی این مناطق تحت كنترل مقامات آلمانی بوجود می آمد. هنوز مسئله سازماندهی اداره سرزمینهای وسیعی چون اوكرائین و یا قفقاز مشخص نشده بود. امكان اداره مستقیم از برلین و یا احتمال شكلی از قیمومیت و یا اصلا تشكیل دولتهای مستقل و ملی مانند سابق در آذربایجان، گرجستان و ارمنستان تحت نظارت دولت آلمان در نظر گرفته شده بود. در آن صورت خیلی از رهبران فعلی مهاجرین قفقازی بدرد می خوردند.

   برای كنترل سفت و سخت قفقاز با ملل و پیروان ادیان گوناگون علیرغم وجود تمامی مشكلات،  یك اهرم موثر لازم بود. مطابق با تصمیمات حزب نازی باید كنفدراسیون دولتهای مستقل قفقاز تشكیل شود و این تشكل باید سازمان هماهنگ كننده و حتی دولت ائتلافی خود را داشته باشد.  در این زمینه همكاریهای لازم با سازمانهای مهاجرین باید ادامه می یافت.

   اما این وظیفه آینده بود و هنوز اتحاد شوروی به زانو در نیامده است.  یك ضرب المثل روسی می گوید كه پوست خرس شكار نشده را نمی توان كند. سرویس جاسوسی ولی باید برای آینده كار بكند و این بدان معنی است كه باید با وسایل خود برای حل وظایف اصلی كمك كند. تحكیم اتحاد مهاجرین قفقازی كه به بهترین وجهی در اسناد اجرایی و ساختارهای سازمانی ثبت شده است، مسئله تشكیل كنفدراسیون قفقاز را در آینده می توانست تسهیل كند. در اینجا باید از نفوذ و تجربه رسول زاده استفاده می شد. هوكس افسر سرویس جاسوسی آلمان با او در تركیه در تماس نزدیك بود.

   رسول زاده پس از آغاز جنگ دوم جهانی به رومانی نقل مكان كرد. این كشور كه متحد آلمان هیتلری بود،  از نقطه نظر سیاسی هم برای او و هم برای سرویس جاسوسی آلمان مكان مناسبی بود. تركیه بیطرفی خود را اعلام كرده بود و فعالیتهای گسترده او بدون شك می توانست موجب اعتراضات مسكو گردد و این مسئله فعلا در دستور كار روزدولت آلمان هیتلری قرار نداشت. آنها علاوه بر این باید نقطه نظرات مقامات تركیه را نیز در نظر می گرفتند.

   آلمانیها مطابق اطلاعات بدست آمده گویا به رسول زاده قول داده بودند كه پس از جنگ،  در قفقاز دولتهای ملی تحت حمایت آلمان هیتلری تشكیل دهند و نقش تعیین كننده أی در آنجا برای او فراهم سازند. رسول زاده بر اساس اصرار دوستان آلمانی كارهای زیادی را در زمینه اتحاد و تحكیم جریانات گوناگون موجود در میان مهاجرین قفقازی بر اساس مواضع و رویكردهای سیاسی و سازمانی انجام داد. در برلین بر این باور بودند كه مناسبترین شكل سازمانی قفقاز در آینده، كنفدراسیون دولتهای ملی قفقاز خواهد بود.

رسول زاده با شناسنامه أی كه سفارت تركیه در وین صادر كرده بود، به رومانی آمد. در بخارست مطابق با نظم موجود به او اجازه اقامت در پایتخت رومانی داده شد و هنگامیكه مدت این اقامت به پایان رسید، سفارت تركیه در بخارست از مقامات پلیس تقاضا كرد تا مدت اقامت رسول زاده تمدید شود. اما با گذشت زمان مطابق با دستورالعملهای داده شده به پلیس، مسئله اخراج بیگانگانی كه به كارهای نامعلوم دست می زدند، پیش كشیده می شد. اما از اداره پلیس بخارست به كلانتری محل اقامت رسول زاده دستور داده شد تا مزاحم این قفقازی نشوند زیرا او از مبارزین بنام بر علیه بلشویكها محسوب می شود.

   پس از ورود نیروهای آلمانی به رومانی، سفارت آلمان هیتلری در بخارست به پلیس رومانی اطلاع داد كه رسول زاده در خدمت دولت آلمان است و برای او تقاضای روادید مكرر برای سفر به آلمان را كرد. رسول زاده در زمان جنگ چندین بار به برلین مسافرت كرده بود.

   او هنگام آغاز حمله آلمان هیتلری به اتحاد شوروی در برلین بود. او هنگام بازگشت از برلین از طریق سفیر تركیه در بخارست به آنكارا خبر داد كه در برلین به او پیشنهاد كرده اند تا پست مشاور دولت آلمان در زمینه امور مربوط به قفقاز را بپذیرد. در برلین به اوگفته بودند كه زمان لازم برای حل عملی مسئله قفقاز هنوز فرا نرسیده است و این مسئله پس از اشغال تمام قفقاز مورد بررسی قرار خواهد گرفت.

   رسول زاده در ماه مه 1942 برای شركت در گنگره مهاجرین قفقازی به آلمان دعوت شد و پس از گنگره بر اساس دستور سرفرماندهی عالی ارتش آلمان به كار تشكیل و سازماندهی لژیون ملی از میان نظامیان آذربایجانی اسیر شده ارتش سرخ جلب گردید. بر اساس اسناد موجود در آرشیوهای ما او شخصا در امر سازماندهی و ارسال خرابكاران سرویس جاسوسی آلمان به پشت جبهه ارتش سرخ نقش داشته است.

   از آنجا كه رسول زاده همچنان در رومانی زندگی می كرد، برای گرفتن اجازه اقامت و سفر به خارج باز آلمانیها دست بكار شدند. سفارت آلمان در بخارست طی نامه أی مستقیما به اداره كل امنیت رومانی مراجعه و با ارائه اسناد لازم خاطرنشان ساخت كه فرد مزبور حق سفر به آلمان و اقامت در آنجا را دارا می باشد.

   رسول زاده بیش از زمان در نظر گرفته شده در برلین معطل شد و این بار مشكل گریبانگیر همسر او گردید. آلمانیها صلاح ندیدند تا برای دومین بار به مقامات رومانی متوسل شوند و مخفی كاری بیش از حد را نیز مجاز ندانستند و بدین خاطر این بار براون معاون آتاشه نظامی آلمان در بخارست نامه أی با امضای خود برای سرهنگ دیاكونسكو مدیركل پلیس امنیتی فرستاد. او در این نامه اطلاع داد كه خانم لیلا مقیم خیابان آورل ولایكو، خانه شماره166، منزل13، همسر رسول زاده شهروند تركیه می باشد كه در خدمت دولت آلمان است و اینك در رابطه با مسائل خدمتی در برلین بسر می برد. پلیس رومانی بنا به اظهارات خانم لیلا مزاحم او می شود و گویا او را یك نفر خارجی مشكوك می پندارد. براون در ادامه نامه خود نوشت كه” جناب سرهنگ از شما خواهشمندم تا با ارسال دستوری به تعقیب و پیگرد این خانم پایان داده شود. دیدگاه این خانم مشخص و روشن می باشد و هیچ خطری ندارد”.

پس از این درخواست تمامی مشكلات اقامت زوج رسول زاده ها در رومانی حل گردید.  

=========================================================================

Critiques against above posting:

 From: Bahram <xxxx>

To: [email protected]

Sent: Sun, 19 Apr 2009 4:33 pm

Subject: Re: Amin Rasulzadeh and the Musavat: Their ties to the Nazis and the SS

Dear Kaveh,

Mohammad-Amin Rasulzadeh was first very pro-Iranian, in fact a kind of paniranist. He even wanted to reunite Arran with mainland Iran. The Iranian shah rejected the offer as he wanted to maintain good relatons with Russia! When the Iranians did not support him the government of Turkey assisted him. The Young Turks (Ittihad ve Terakki) served the British interest. They pretended to be pan-Islamist, but were themselves of non Moslem origin. Their agitation in southern territories of Russia populated by Moslems served the British interest (the great game).

Interestingly it was the British who by supporting the Arab revolts which disintegrated the Ottoman Empire. Why this inconsistency? Yes agents pretending to be pan-Islamist and pan-Turkist who wanted and indeed succeeded at dismembering the Ottoman Empire.

Rasulzadeh is yet another case that the late, and hesitant maladaptive behaviour by Iranians has cost Iran’s geopolitical interests dearly.